زبانحال حضرت علی در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تو کـه می تــوانی بمانی بمــان عـزیزم تو خیلی جـوانی بمان تو هم مثل من نیمه جانی بمان زمین گـیر من، آسـمانی، بمان اگـر می شـود می تـوانی بـمان تو نیـلـوفـرانه ترین یـاس شهـر وجـود تو کانون احساس شهر دعا گوی هر قدر نشناس شهـر نکش دست ازدست دستاس شهر نـباشی، چه آبی چه نـانی بمان چه شد با علی همسفـر ماندنت چه شد ماجـرای سپر ماندنت چه شد پای حرف پـدر ماندنت پس ازغصۀ پشت در ماندنت نــدارد عـلـی هـمـزبـانی بــمان بـرای عـلی بی تـو بـد می شود بدون تو غــم بی عـدد می شود نـرو که غـرورم لـگـد می شود و این سقف، سنگ لحد می شود تو بـایـد غـمـم را بـدانی بـمـان چـرا اشـک را آبـرو می کـنـی چرا چادرت را رفـو می کنی چرا استـخـوان در گلو می کنی چـرا مـرگ را آرزو می کـنی تو روحی به این زندگـانی بمان |